داستان زندگی معمر قذافی

داستان زندگی قذافی
در این مقاله چه می‌خوانیم...

ما تا حالا راجع به جنگ جهانی و تاریخ اروپا زیاد صحبت کردیم مطالعات آزاد هر کدوم از ما هم تو حوزه تاریخ بیشترحول جنگ های جهانی و انقلاب های بزرگ دنیا بوده، من وقتی سراغ تاریخ آفریقا و کشورهای عربی آفریقایی رفتم یاد این جمله سقراط افتادم که میگه تنها چیزی که میدونم اینه که هیچی نمی دونم. اطلاعات من درباره کشورهای عربی آفریقایی اصلا زیاد نبود و خیلی خوشحالم که این اپیزود باعث شد دریچه ی جدیدی از تاریخ برای من باز بشه  اونم با کلی حوادث و اتفاقات عجیب و غریب و داستان های واقعا جذاب. منم سعی کردم خلاصه هرآنچه که مطالعه کردم رو تو اپیزود دوقسمتی داستان زندگی قذافی با عشق تقدیم شما کنم ، تو اپیزود قذافی ما فقط راجع به خودش صحبت نمیکنیم و قراره شما در خلال اپیزود با اشخاص دیگه و اتفاقای دیگه ای که به نوعی به قذافی مربوط میشه آشنا بشید و کلی چیزای جدید بشنوید. پس آماده باشید با هم بریم شمال آفریقا کشور لیبی

درباره لیبی زادگاه قذافی

لیبی چهارمین کشور بزرگ آفریقاست و بیشترین ذخایر نفت قاره آفریقا هم تو این کشوره، انقدری که لیبی دهمین کشور نفت خیز دنیاست ،کشوری با وسعتی بزرگ و جمعیتی کم. وسعت لیبی یکم بزرگ تر از ایرانه ولی جمعیت کل کشور لیبی حتی یک دهم ایران هم نیست حتی اندازه جمعیت تهران هم نیست لیبی حدود .۵۷ میلیون نفر جمعیت داره که ۹۷% از مردمش هم مسلمون های سنی مذهب هستن. یه نکته مهم دیگه هم اینه که لیبی شمال آفریقاست و بین لیبی و کشورهای اروپایی مثل ایتالیا و یونان فقط یک دریای مدیترانه قرار داره و این نزدیکی به اروپا موقعیت این کشور رو استراتژیک تر می کنه،  لیبی دو هزار کیلومتر هم مرز دریایی داره که اکثر جمعیت لیبی تو این مناطق مرزی ساکن هستند چون ۹۰% خاک لیبی بیابون های بی آب و علفه و بهترین جا برای زندگی همین نوار ساحلیه. وسعت بزرگ، جمعیت کم، نفت زیاد، نزدیکی به اروپا همه اینا باعث میشه که این کشور برای قدرت های بزرگ همیشه جذاب باشه.

بریم یه نگاه کلی به تاریخ لیبی هم داشته باشیم ،تقریبا از ۱۵۰ سال قبل از میلاد تا  ۴۵۰ سال بعد از میلاد لیبی قسمتی از امپراطوری روم بود، بعد از این که واندال ها به امپراطوری روم حمله کردن حدود دویست سال لیبی دست اونا بود. وندال ها یکی از قبیله های ژرمن بودند که تو سده پنج میلادی به امپراطوری روم حمله کردند و لیبی هم که جزو این امپراطوری بود افتاد دست اونا. لیبی یه دویست سالی هم دست اونا بود تا این که تو سال ۶۴۲ بعد از میلاد این اعراب بودن که بعد از تصرف مصر، لیبی رو هم فتح کردن ، حمله مسلمون ها به لیبی در زمان خلافت عثمان اتفاق افتاد و یک نکته خیلی جالب اینه که تو تاریخ ابن خلدون نوشته شده که تو حمله مسلمون ها به لیبی امام حسن و امام حسین هم از سرداران سپاه مسلمون ها بودن، از اون زمان به بعد بود که دین اسلام شد دین اکثریت مطلق مردمان کشور لیبی.

آغاز قرن ۱۶ام با حمله عثمانی ها به لیبی

قرن ۱۶ام با حمله عثمانی ها به لیبی، این کشور قسمتی از امپراطوری عثمانی شد. بعد انقلاب صنعتی وقتی انگلیس و فرانسه و پرتقال و کشورهای قدرتمند دیگه ، کشورهای ضعیف دیگرو دونه دونه مستعمره خودشون میکردن ایتالیا هم گفت مگه من چمه که مستعمره نداشته باشم  و تازه لیبی هم که همین بقله و چندصد سال زیر سلطه ما رومی ها بوده و اصلا باید مال ما باشه برای همین تو سال ۱۹۱۱ یعنی کمی قبل از جنگ جهانی اول، ایتالیا با عثمانی وارد جنگ شد و لیبی به تصرف ایتالیا درومد. تو جنگ ایتالیا و عثمانی، برای اولین بار  از هواپیما استفاده شد. اولین حمله هوایی تاریخ در ۱ نوامبر ۱۹۱۱ توسط ایتالیایی ها به مواضع عثمانی‌ها تو لیبی اتفاق افتاد.

خوب پس همونطور که شنیدیم لیبی ۶۰۰ سال دست امپراطوری روم بود ۲۰۰ سال دست وندال ها ،بعد مسلمون ها لیبی رو گرفتن، قرن ۱۶ ام امپراطوری عثمانی این کشور رو تصرف کرد و در نهایت هم تو سال ۱۹۱۱ لیبی افتاد دست ایتالیایی ها. مردم عرب زبون و مسلمون لیبی در مقابل ایتالیایی ها از همون اول مقاومت نشون میدادن و حاضر به سازش با ایتالیایی ها نمیشدن قبلتر که لیبی جزو امپراطوری عثمانی بود چون دین ترک های عثمانی هم اسلام بود مردم خیلی مشکلی باهاشون نداشتن ولی مردم لیبی هیچ وقت نتونستن با ایتالیایی های مسیحی کنار بیان،  از اون طرف هم حکمرانان ایتالیایی از هیچ تلاشی برای استسمار و اسارت مردم دریغ نمیکردن و هر اعتراضی رو به شدت سرکوب می کردن.

تو جریان مبارزات مردم لیبی با دولت استعمارگر ایتالیایی که کشورشون رو گرفته بود معروف ترین چهره پیرمرد محبوبی بود به نام عمر مختار. با آوردن اسم عمر مختار خاطرات بزرگ تر ها و قدیمی تر ها زنده میشه ، ما ایرانی ها به خصوص قدیمیتر ها عمرمختار رو بخاطر فیلم عمر مختار با بازی آنتونی کویین خوب میشناسیم فیلمی که بارها وبارها از تلویزیون پخش شده بود انقدری که وقتی مردم آنتونی کویین رو تو فیلم دیگه ای میدیدن میگفتن تو این فیلم هم عمرمختار بازی کرده ها.

گروه عمر مختار

حالا داستان عمرمختار چی بود، شیر صحرا یا عمر مختار معلم بازنشسته و پیرمرد شجاع و مبارزی بود که علیه ایتالیایی ها مبارزه می کرد و جنگ های پارتیزانی راه انداخته بود اون زمان مردم لیبی تو چادر و بصورت قبیله ای زندگی می کردن و عمرمختار هم رییس قبیله خودشون بود ولی قبایل دیگه هم اونو قبول داشتن و ازش حرف شنوی داشتن و به اون میگفتن سیدی عمر . خواسته سیدی عمر چی بود ؟ خیلی ساده و واضح ، خروج نظامی های ایتالیایی از خاک لیبی. گروه عمرمختار تو جریان جنگ ها با توجه به این که به صحرا و زندگی بادیه نشینی کاملا آشنا بودن هر موقع یک تعداد کمی از نظامی های ایتالیایی رو گیر میاوردن بهشون حمله می کردن و تا بقیه نظامی ها بخوان به کمکشون بیان اونا با اسب هاشون فرار میکردن. صحرا هم انقدر وسیع بود که نمیشد به راحتی جای عمرمختار رو پیدا کرد.

تو جنگ های رودررو هم شجاعت سربازهای عمر مختار واقعا عجیب و تاریخی بود، اونا پشت سنگرهاشون با تفنگ مینشستن و خودشون پاهای خودشون رو میبستن که وقتی دشمن نزدیک میشه از ترس فرار نکنن و تا لحظه آخر بتونن بجنگن، ایتالیایی ها تعداد زیادی از کشته شده های لیبیایی رو با پاهای بسته شده پیدا می کردن. ماجرای مقاومت های عمرمختار انقدر معروف شده بود و برای ایتالیا دردسر شده بود که موسیلینی دیکتاتور فاشیست ایتالیایی مجبور شد صدها سرباز و تجهیزات بروز نظامی رو بفرسته لیبی تا بتونن هرجور شده عمر مختار رو دستگیر کنن و البته موفق هم شدن. ایتالیایی ها با سلاح های شیمیایی و تانک و توپ و ارتشی که آماده کرده بودن در نهایت تونستن عمرمختار رو دستگیر کنن، تو یک حمله سنگینی که به گروه سیدی عمر کردن موقع عقب نشینی عمر مختار از اسب افتاد زمین و ایتالیایی ها دستگیرش کردن و تنها پنج روز بعداز دستگیری همزمان با نهمین سالگرد دولت فاشیستی موسیلینی تو شهر بنغازی جلوی چشم جمعیت پیرمرد ۷۳ ساله رو دارش میزنن.

عمر مختار شیر صحرا ، از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۳۱ به مدت بیست سال با استعمارگران ایتالیایی جنگید و در نهایت به دار آویخته شد ، با کشته شدن عمر مختار صدای اعتراض ها هم خاموش شد و اگه جنگ جهانی دوم نبود شاید حالا حالاها ایتالیایی ها لیبی رو ترک نمی کردن. جریان جنگ جهانی دوم رو تو اپیزودهای هیتلر و چرچیل کامل تعریف کردیم و الان دیگه بهش وارد نمیشیم ولی میخواهیم ببینیم جنگ جهانی دوم چه تاثیری رو سرنوشت لیبی داشت. بعد از جنگ جهانی دوم و شکست ایتالیا لیبی افتاد دست برنده های جنگ یعنی (انگلیس و آمریکا و فرانسه) اونا هم اول عین گوشت قربونی لیبی رو سه قسمت کردن و هر قسمت رو یکیشون برداشت ولی میدونیم دیگه جنگ جهانی دوم حتی برای برندهاش هم انقدر خسارت به بار آورده بود که دیگه کنترل کشوری مثل لیبی تو اولویت هاشون نبود.

حالا تکلیف لیبی چی شد ، قرار شد به شرط حضور نظامی انگلیس شخصی به نام محمد ادریس السنوسی بشه پادشاه لیبی و کشور رو خود لیبیایی ها اداره کنن. یه پرانتز هم باز کنم تا این زمان هنوز تو لیبی نفت کشف نشده بود وگرنه این دولت های استعمارگر به هیچ عنوان دست از سر لیبی برنمیداشتن. خوب پس با حمایت انگلیس و رای سازمان ملل مبنی بر این که لیبی باید مستقل بشه ، محمد ادریس السنوسی که بهش میگفتن ملک ادریس شد پادشاه لیبی. ملک ادریس از طایفه سنوسی بود طایفه سنوسی ها هم یکی از بزرگ ترین طایفه های لیبی بودن که بزرگ هاشون مورد احترام تمام مردم بودن. تاکید می کنم داریم راجع به کشوری صحبت می کنیم که مردم بصورت قبیله ای توش زندگی می کنن ، به شدت مذهبی هستن ، بادیه نشینن و کل جمعیت کشور لیبی با اون وسعت بزرگ تو زمان شروع پادشاهی ملک ادریس یک میلیون نفر هم نمیشد با این تفاسیر پادشاهی فردی مذهبی و لیبیایی به نام ملک ادریس همون چیزی بود که مردم لیبی میخواستن حداقلش این بود که ملک ادریس لیبیایی بود مذهبی بود و یکی از خودشون بود.

ملک ادریس نتیجه ازدواج پنجم پدرش بود خودش هم ۵ بار ازدواج کرد ولی هرچه قدر تلاش کرد نتونست فرزند پسری داشته باشه و عملا ولیعهد و جانشین نداشت. سال ۱۹۴۹ که به پادشاهی رسید شروع کرد به تدوین یک قانون اساسی برای کشوری که تا الان قانون اساسی نداشت و دو سال بعد قانون تصویب شد کمی بعد هم  کنگره ملی لیبی ملک ادریس اول را رسما” و قانونی به عنوان شاه لیبی انتخاب کرد و دولت لیبی دولتی متحد به نام پادشاهی لیبی نامگذاری شد. این اولین دولتی بود که بعد از صدها سال مستقیم به دست یک لیبیایی اداره میشد.

ملک ادریس پادشاهی بود که ازش خوب میگفتن اهل بگیر و به بند و اعدام نبود برای کشور قانون اساسی و دولت تصویب کرد سعی کرد سطح سواد مردم لیبی رو که خیلی پایین و درحد صفر بود بالا ببره و شانسی هم که آورد تقریبا ده سال بعد از پادشاهیش تو لیبی نفت پیدا شد و اقتصاد لیبی رو متحول کرد و البته که همه ما میدونیم ، نفت با خودش چه بدبختی هایی رو میاره، با پیدا شدن نفت تعداد پایگاه های نظامی آمریکا هم تو لیبی زیاد شد و کشورهای اروپایی دیگه هم برای نزدیکی به لیبی با هم مسابقه گذاشته بودن ، همین موضوع سوژه اولین اعتراضات مخالفان حضور استعمار تو لیبی شد مخصوصا که از این پایگاه ها تو جنگ اعراب و اسراییل به نفع اسراییل استفاده شده بود. یعنی تو یک کشور عربی پایگاه نظامی آمریکا داره بر علیه کشورهای دیگه عربی فعالیت می کنه و این موضوع به شدت موجب ناراحتی مردم لیبی شده بود، مردمی که با توجه به فرهنگ حاکم کشور گرسنگی و بدبختی رو میتونستن تحمل کنن ولی حمایت از آمریکا و اسراییل رو در مقابله با مسلمون های عرب نمیتونستن تحمل کنن و برای همینم صدای اعتراضشون بلند شده بود.

ملک ادریس هم خیلی اهل سرکوب و این حرفا نبود بنده خدا پسری هم نداشت که جانشینش بشه و قرار بود برادرزادش جانشینش بشه برادرزادش هم اینکاره نبود برای همین وقتی تو سال ۱۹۶۹ ملک ادریس برای معالجات پزشکی رفت ترکیه در غیاب ملک ادریس گروهی از افسران ارتش لیبی تصمیم گرفتن برعلیه پادشاه کودتا کنن و پادشاهی رو ازش بگیرن و همین کار رو هم انجام دادن و عین آب خوردن کودتا کردن ، یکی از راحت ترین و بی دردسرترین کودتاهای تاریخ ، بدون ریختن یک قطره خون ملک ادریس سرنگون شد.

وقتی خبر و تصاویر این کودتا تو تلویزیون های کشورهای مختلف دنیا پخش میشد همه میدیدن و میشنیدن که جوونی که فقط و تنها فقط ۲۷ سالش بود رهبری این کودتا رو به عهده گرفته کسی که تو عرصه سیاست اسمش رو تا حالا هیچ کس نشنیده بود ولی تونسته بود پادشاه یک کشور رو سرنگون کنه و رهبری کشور رو در دست بگیره، بله درست حدس زدید رییس گروه افسران کودتاگر کسی نبود جز جناب سرهنگ ،معمر قذافی.

بیوگرافی قذافی

قذافی تو خانواده بادیه نشین فقیری در یکی از روستاهای نزدیک شهر سرت بدنیا اومد پدرش شتر و بز پرورش میداد و خانواده ای به شدت مذهبی داشت اون تنها پسر خانواده بود که زنده مونده بود بقیه پسرها تو بچگی مرده بودن و قذافی به همراه سه خواهر دیگش و مادر و پدرش به سبک اعراب بادیه نشین تو چادر زندگی می کردن و احتمال زیاد همین تربیت بچگیش بود که روش تاثیر گذاشته بود و حتی وقتی رهبر لیبی شد ترجیج میداد به جای شهر و خونه تو صحرا و چادر زندگی کنه.

تحصیلات اولیه معمر شبیه بچه های دیگه صرفا تلاوت قران بود بچه های صحرا اون زمان تو مکتب های قران شرکت می کردن و اولین چیزی که یاد میگرفتن خوندن قران بود ، معمر برای این که بخواد درسش رو ادامه بده چون روستاشون مدرسه نداشت باید میرفت شهر ، علی رغم این که شهر رفتن و درس خوندن تو مدرسه برای خانواده خرج برمیداشت ولی پدر معمر تنها پسرش رو فرستاد مدرسه تا برای خودش کسی بشه ، تو مدرسه چون از روستا اومده بود و خیلی چیزها رو ندیده بود همکلاسیهاش مسخرش می کردن و دستش مینداختن ولی کم کم که با حال و هوای شهر آشنا شد تو دبیرستان دوستای زیادی پیدا کرد که بعضی از این دوست ها بعدها تو لیبی پست های رده بالای دولتی گرفتند.

تو دوران نوجوانی و جوانی قذافی دوتا اتفاق روی جهت گیری فکری اون نقش بسیار مهمی داشت اولی جنگ معروف اعراب با اسراییل و حوادث بعد از اون بود تا اون زمان اعراب دو بار با اسراییلی ها جنگیده بودن و هر دو بار هم شکست خورده بودن و قذافی هم که یک جوون عرب متعصب بود با توجه به این اتفاقات به شدت از اسراییل متنفر بود. موضوع دوم به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر تو مصر بود که تونسته بود جلوی اسراییل وایسه و کانال سوئز رو ملی کنه و تازه عبدالناصر طرح تشکیل جمهوری متحده عربی رو هم داده بود و میخواست تمام کشورهای عربی با هم یکی بشن و قدرت رو تو منطقه بدست بگیرن ، خلاصه این که قذافی جوون به شدت به جمال عبدالناصر علاقه داشت و اونو اولگوی زندگیش کرده بود همین قدر از علاقه قذافی به جمال عبدالناصر بگم که یکسال بعد از به قدرت رسیدن قذافی وقتی جمال عبدالناصر مرد، قذافی که به عنوان رهبر لیبی تو مراسم تشیع جنازش شرکت کرده بود دوبار غش کرد پخش زمین شد.

برگردیم به دوران دبیرستان ، قذافی دوران دبیرستان تو تشکل های سیاسی شرکت می کرد پوسترهای ضد سلطنت چاپ می کرد و حتی یک بار با دوستاش به هتلی که توش مشروبات الکی سرو میکردن حمله کردن و شیشه های هتل  رو شکستن و البته پلیس دستگیرشون هم کرد و چندروزی بازداشت بودن، کمی بعد با چندتا از دوستاش که خط فکری مشترک داشتن رفتن به دانشگاه آکادمی نظامی سلطنتی و اونجا تعلیمات نظامی دیدن . اون زمان نیروهای مسلح لیبی توسط افسرهای انگلیسی آموزش داده میشد و تو آکادمی هم انگلیسی صحبت می کردن و اینا اصلا خوشایند قذافی نبود قذافی که به شدت از حضور نیروهای خارجی تو کشورش شاکی بود هرطور بود دوره آکادمی رو پشت سر گذاشت.

بعد از پایان دوره قذافی با گروهی از دوستای وفادارش ، تو سال ۱۹۶۴ یعنی ۵ سال قبل از کودتا ،کمیته مرکزی جنبش افسران آزاد رو تأسیس کرد و اونجا با همفکراش جلسه میزاشت و فعالیت های سیاسی میکرد،  سرویس های اطلاعاتی دولت هم با وجود مطلع شدن از موضوع کاری به کارش نداشتن ، به دو دلیل یکی این که اون زمان قذافی رو اصلا کسی نمیشناخت و یک افسر جز بود و تهدیدی برای حکومت نبود دوم این که اصولا حکومت زیاد اهل بگیر و ببند نبود و ساختار اطلاعاتی منظمی هم نداشت . قذافی بعد از فارغ التحصیلی تو ارتش افسر ارتباطات شد و بعد  هم برای گذراندن دوره های تکمیلی حدود یکسال رفت انگلیس و اونجا دوره دید. تو انگلیس خیلی سعی میکرد نشون بده که از هویت خودش فرار نمیکنه و با لباس سنتی اعراب رفت و آمد میکرد ، کاری که معمولا دانشجوهای اون موقع انجام نمیدادن و برای همینم بین معلم ها شناخته شده بود .وقتی قذافی به عنوان افسر عالی رتبه به لیبی برگشت ،زمان بازگشتش مصادف شده بود با اوج نارضایتی های مردم از سیستم پادشاهیشون که این نارضایتی ها دو سه تا دلیل اصلی داشت، مهم ترینش همونطور که اشاره کردیم حمایت لیبی از اسراییل تو جنگ با اعراب بود و مردم عرب لیبی می گفتن ما باید در کنار اعراب با اسراییل بجنگیم نه این که به نفعشون  کار کنیم دلیل بعدی فساد گسترده دولتی ها مخصوصا تو وزارت نفت بود که درامد بسیار زیاد نفتی لیبی رو دولتی ها بین خودشون تقسیم می کردن و فساد و رشوه بینشون بیداد کرده بود.

برای همینم شورش های محلی تو بعضی از جاها شروع شده بود ، کارگرای پایانه های نفتی هم اعتصاب کرده بودن. خوب این اوضاع جامعه ناراضی لیبی بود وضعیت سرویس های دفاعی و اطلاعاتی هم که خوب نبود و زمینه برای تغییر کاملا فراهم بود برای همین در اواسط سال ۱۹۶۹ همونطور که قبل تر گفتیم وقتی ملک ادریس برای درمان به ترکیه رفته بود البته که بعضی ها هم میگن برای تعطیلات و خوش گذرانی رفته بود جمعی از افسران ارتش به رهبری قذافی کودتا کردن اونا فرودگاه ها ، انبارهای پلیس ، ایستگاه های رادیویی و دفاتر دولتی رو در طرابلس و بنغازی اشغال کردند و قذافی شخصا کنترل پادگان برکا در بنغازی رو به دست گرفت و به همین راحتی قذافی کنترل یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا رو بدست گرفت. ثروتمند نه بخاطر ثروت مردمش بلکه بخاطر چاه های نفتش. قذافی بلافاصله بعد از کودتا نظام پادشاهی سلطنتی رو کنار گذاشت و جمهوری عربی لیبی رو بنیانگذاری کرد و از طریق رادیو خطاب به مردم گفت ، رژیم “مرتجع و فاسد” که بوی متعفنش همه جارو گرفته بود به آخر راهش رسیده و ملک ادریس دیگه پادشاه کشور نیست.

همینجا سرنوشت شاه لیبی ملک ادریس رو هم بگیم و پروندش رو ببندیم ، ملک ادریس ۷۱ ساله بعد از این که فهمید کودتا شده رفت یونان ازونجا هم رفت مصر و در حالی که غیابا تو دادگاه خلق لیبی محاکمه شده بود و به مرگ محکوم شد ولی ۲۲ سال بعد از کودتا هم زنده بود و خوش و خرم زندگی کرد و تو سن ۹۴ سالگی در قصری که توش زندگی می کرد مرد و تو عربستان هم به خاک سپرده شد. قذافی از همون روز اول کودتا خیلی اصرار داشت که اسم کودتاش رو انقلاب بگزاره در صورتی که واقعا هیچ انقلابی درکار نبود و به معنای واقعی کودتای نظامی اتفاق افتاده بود ولی با توجه به اصرار قذافی به وقوع انقلاب، این کودتا ، اول”انقلاب سفید” نامگذاری شد ، و بعداً به “انقلاب یک سپتامبر” و انقلاب سبز هم تغییر نام داد ، رنگ سبز رنگ مورد علاقه قذافی بود که بعدها کتابی هم به نام کتاب سبز منتشر کرد که به گفته خودش بشر میتونه تو این کتاب جواب تمام سوالات خودش رو پیدا کنه جلوتر مفصل به کتابش هم میپردازیم .

تو ماجرای کودتای سرهنگ قذافی این که یک جوون ۲۷ ساله چطوری تونسته به این راحتی کودتا کنه و قدرت رو تو کشور در دست بگیره سوالیه که هیچ کس جواب دقیق و درستش رو نمیدونه  ، این نکته روهم اضافه کنم که درجه نظامی قذافی ستوان بود و چند وقت بعد از کودتا خودش به خودش درجه سرهنگی داد. از این جای داستان به بعد میخواییم ببینیم جناب سرهنگ داستان ما چه کرد و تو لیبی و دنیای اطرافش چه اتفاقاتی افتاد ، انقدر موضوعات متنوع و جذابه که من خیلی فکر کردم داستان بعد از کودتا رو چه جوری براتون تعریف کنم که شمای شنونده از داستان پرت نشی و تو داستان گم هم نشی، آخرسر به این نتیجه رسیدم که بیاییم زندگی قذافی رو بعد از به قدرت رسیدن و رهبری لیبی به سه بخش تقسیم کنم و هر بخش رو جدا تعریف کنم.

«بخش اول ده سال اول بعد از به قدرت رسیدن قذافی یعنی تقریبا از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ که تو این اپیزود گوش میکنید بخش دوم ده سال دوم یعنی از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ و بخش سوم از ۱۹۹۰ تا پایان عمر قذافی در ۲۰۱۱ که بخش های دوم و سوم رو هم تو اپیزود دوم گوش میکنید.»

ده سال اول رهبری فذافی با اتفاقات عجیب و غریب

شروع رهبری

قذافی سال ۱۹۶۹ کمی قبل از کودتا با همسر اولش ، فاتحه النوری ازدواج کرد. همسرش دختر یکی از ژنرال های پرنفوذ دولت شاه ادریس بود حاصل این ازدواج یک پسر بود  به نام محمد، ازدواجی که رابطه دو طرف توش اصلا خوب نبود و برای همین یکسال بعد از هم جداشدن. ازدواج دوم قذافی بلافاصله بعد از جدایی از همسر اولش بود ، همسر دوم قذافی صفیه فرکاش تا آخر عمر در کنار قذافی موند جریان آشناییشون اینطوری بود که همون موقع هایی که قذافی داشت قدرت رو تو لیبی بدست می گرفت  آپاندیسش اوت کرد رفت بیمارستان ، تو بیمارستان قذافی چشمش افتاد به صفیه که اونجا پرستار بود و یک دل نه صد دل عاشقش شد و بلافاصله باهاش ازدواج کرد .حاصل ازدواج دوم هم شد  شش تا پسر و یک دختر .

این زوج دو تا فرزند خوانده هم داشتن یه دختر به نام هنا که قذافی خیلی دوستش داشت و جلوتر دربارش بیشتر میگیم و یک پسر به نام میلاد که تو داستان زندگی قذافی اسمش خیلی کم رنگ اومده و برعکس بچه های دیگه قذافی خبری ازش نیست. چندسال اول بعد از کودتا یا به قول جناب سرهنگ انقلاب، اتفاق های خوبی تو لیبی افتاد. قذافی پایگاه نظامی کشورهای اروپایی رو از لیبی جمع کرد همه ایتالیایی هارو از لیبی اخراج کرد و بعدش هم  با توجه به این که درامد اصلی کشورش به فروش نفت بستگی داشت صنعت نفت رو ملی کرد و تازه قیمت نفتم برد بالا ، پشت بند اونم سایر کشورهای اوپک هم همین کار رو کردن  و این موضوع  منجر به افزایش جهانی قیمت نفت خام شد و خوب مشخصه که درامد کشور لیبی هم افزایش بسیار چشمگیری داشت.

تو زمان پادشاهی ملک ادریس کشورهای اروپایی و آمریکا نفت لیبی رو به ارزون ترین قیمت خریداری می کردن ولی حالا که قذافی اومده بود دیگه ازین خبرا نبود، نفت میخوای پولش رو کامل باید بدی و این درحالی بود که نفت به خصوص نفت کشور  لیبی برای اروپایی ها بسیار باارزش بوده و هست چرا؟ با توجه به فاصله نزدیک لیبی و اروپا که گفتیم فقط یک دریای مدیترانه بینشون فاصله انداخته استفاده از نفت لیبی برای اروپایی ها خیلی سهل الوصوله و حمل و نقلش خیلی ارزون تر و بی دردسرتره از اون طرف هم این حجم نفت برای جمعیت  کم لیبی یک گنج واقعی بود که قذافی تو سال های اول داشت ازش برای مردم و کشورش استفاده می کرد. با افزایش درامد کشور استاندارد زندگی لیبیایی ها تو دهه اول دولت قذافی خیلی بهتر شد و درامد سالانه مردم لیبی از بعضی از کشورهای اروپایی هم بیشتر شد.قذافی با تصویب قانونهایی هم حداقل دستمزدها رو دو برابر کرد و هم حقوق زن ها و مردها رو برابر کرد. مراکز بهداشت و بیمارستان ساخت ، ارتش رو تقویت کرد ، و تحصیلات رو تا سطح دانشگاه هم رایگان کرد.

تو جامعه متعصب و به شدت مذهبی لیبی اون موقع مرد ها معمولا چندتایی همسر داشتن و دخترها کمی  بعد از سن بلوغ ازدواج می کردن قذافی یه تشکیلاتی درست کرد به نام تشکیلات زنان انقلابی و بعدش ازدواج زن های زیر ۱۶ سال رو جرم اعلام کرد و شرط ازدواج مجدد هم شد رضایت کتبی همسر قبلی ، و در کنار اینا فرصت های شغلی و آموزشی مناسبی رو برای زنها ایجاد کرد. در خصوص قوانین کشور، قذافی قوانین “ساخته بشر” را غیر طبیعی و استبدادی اعلام کرد و گفت قانون فقط قانون خدا ، خدا هم که تو قران و دین اسلام همه چیز رو گفته ، پس اون سعی کرد با برداشتی که خودش از اسلام داشت قوانین شرعی و دینی رو جایگزین قوانین قبلی بکنه ، برای همین مصرف الکل ممنوع شد ، کلوپ های شبانه و کلیساهای مسیحی تعطیل شدن ،  اکثر یهودی های لیبی از کشور اخراج شدن، شنا کردن زن ها ممنوع شد و عربی به عنوان تنها زبان مجاز در ارتباطات رسمی و علائم راه ها اعلام شد.

موضع قذافی در سیاست خارجی

در خصوص سیاست خارجی هم موضع قذافی کاملا روشن و بی پروا بود همون اول تمام ایتالیایی های مقیم لیبی رو اخراج کرد گفتیم پایگاه نظامی کشورهای خارجی رو از لیبی جمع کرد سعی کرد خودش رو به کشورهای عربی دیگه نزدیک و نزدیک تر کنه و دشمنی خودش رو با اسراییل علنا” اعلام کرد. لیبی کشوری که تا چند سال قبل شاید تنها کشور عربی متحد آمریکا و اسراییل بود الان شده بود دشمن شماره یک اسراییل و کشورهای دیگه عربی رو به جنگ مداوم با اسراییل دعوت می کرد و خودش هم از شبه نظامیان ضد اسراییلی تو لبنان و فلسطین حمایت های مادی و معنوی زیادی می کرد، تو جریان گروگانگیری و کشتار المپیک مونیخ سال ۷۲ تنفر قذافی از اسراییل کاملا روشن نشون داده شد. جریان گرونگانگیری المپیک مونیخ ۷۲ این بود که یک گروه هشت نفره فلسطینی به عنوان گروه سپتامبر سیاه به دهکده محل بازی های ورزشکارهای المپیکی حمله کردن و ورزشکارهای اسراییلی رو گروگان گرفتن و خواستار آزادی ۲۳۴ زندانی فلسطینی شدن.

جالب اینجاست که مسئولین المپیک قبل از شروع بازی‌ها از یک روانشانس جنایی  آلمانی، خواسته‌بودند برای کمک به برنامه‌ریزی امنیتی تمام سناریوهای ممکن تروریستی رو طراحی کنه و ایشون هم ۲۶ تا سناریو ممکن رو طراحی کرده بود و سناریوی شمارهٔ ۲۱ دقیقاً حملهٔ فلسطینیان به ساختمان ورزشکارای اسرائیل، آدمکشی و گروگان‌گیری، و درخواست آزادی زندانیان از اسرائیل و درخواست هواپیما برای رفتن از آلمان را پیش‌بینی کرده‌بود دقیقا همون اتفاق افتاد. اما مسوولان نه برای پیش‌گیری از سناریوی ۲۱ فکری کردن و نه برای پیش‌گیری از سناریوهای دیگه، چون اونا دوست نداشتن فضای المپیک رو امنیتی کنن مخصوصا این که المپیک قبلی که تو آلمان برگزار شده بود در زمان هیتلر بود و حالا می خواستن به دنیا نشون بدن که چهره آلمان دیگه امنیتی و نظامی نیست ، در هر صورت  تو جریان این گروگانگیری ۱۱ ورزشکار اسراییلی و یک افسر آلمانی کشته شدن از اون طرف هم سه نفر از تروریست ها دستگیر شدن و ۵ نفرشون کشته شدن ، با وجود این که همه تروریست های کشته شده فلسطینی بودن اما با هماهنگی قبلی جنازه هاشون به لیبی تحویل داده شد و اونجا با تشریفات کامل نظامی مثل قهرمانها به خاک سپرده شدن.

سه تروریستی که زنده موندن چی شدن؟ اونا تو یکی از زندان‌های مونیخ برای محاکمه نگهداری شدن. ولی یک ماه بعد، یک هواپیمای مسافربری شرکت لوفت هانزا دزدیده شد و  ربایندگان هواپیما خواهان آزادی این تروریست‌ها شدن آلمان هم سریع دونفرشون رو آزاد کرد و این دو نفر آزاد شده هم تحویل لیبی داده شدن و اونجا مثل قهرمان ازشون استقبال شد. بله جناب سرهنگ تمام قد جلوی دولت های غربی و اسراییل ایستاده بود و از نشون دادن این خصومت هیچ ابایی نداشت. البته آخر داستان المپیک هم بگیم ناقص نمونه، اسراییل از اول ماجرای گروگانگیری حتی حاضر نشد با گروگانگیرا مذاکره کنه و بعد که ورزشکاراش کشته شدن و دو نفر از تروریست ها هم سرو مور و سالم برگشتن لیبی ، اسراییل عملیات معروف (خشم خدا) رو استارت زد. یک تیم بزرگ تروریستی با تجهیزات کامل و اختیار تام وظیفه داشت تمام افراد مرتبط با گروه سپتامبر سیاه رو هر جای دنیا که هستند ترور کنن و با انواع و اقسام روش های مختلف هم این عملیات تروریستی رو انجام دادن.

ماجرای عملیات تروریستی و گروگانگیری مونیخ

چند نفر رو تو ماشینشون بمب گزاری کردن کشتن، چند نفر رو تو هتل محل اقامتشون زیر تختشون بمب گزاشتن کشتن، چند نفر رو تو خیابون تو خونه تو رستوران حتی تو یک عملیات سخت سیگنال انفجار رو از طریق کابل تلفن ارسال کردن، تازه این که کجا دارن ترور میکنن هم مهم نبود تو ایتالیا تو نروژ تو قبرس همه رو یکی یکی ترور کردن. برای این که قدرت خودشون رو نشون بدن قبل از هر ترور خیلی هماهنگ برای خانواده کسی که قراره ترور بشه گل با کارت تسلیت میفرستادن که تو کارت نوشته شده بود فراموش نمیکنیم و نمیبخشیم. همزمان که خانواده داشتن گل رو دریافت می کردن عزیزشون داشت ترور میشد.

موساد خیلی از افراد رو تونسته بود ترور کنه ولی مغز متفکر گروه رو چهار بار سعی کرد ترور کنه ولی هر بار اون زرنگ تر از این حرفا بود و فرار می کرد ، کردی به نام سلامه  که حتی یک بار موفق شده بود یک گارسون رو جای خودش جا بزنه خودش فرار کنه و تروریست ها گارسون رو ترور کرده بودن ، چهار بار عملیات ناموفق خیلی برای موساد گرون تموم شده بود مخصوصا که خبردار شدن سلامه رفته لبنان و تحت تدابیر شدید امنیتی داره ازش محافظت میشه. ولی موساد دست بردار نبود یک عملیات مخصوص ترور سلامه به نام عملیات بهار جوانان رو برنامه ریزی کرد و سلامه رو تو خاک لبنان با وجود تمام تدابیر امنیتی ترور کرد. میبینید اونا ترور میکنن اینا ترور میکنن گروگانگیری میشه هواپیما دزدیده میشه مردم عادی میمیرن، قانون جنگل هم اینطوری نیست انصافا”.

ببخشید طولانی شد حیفم میومد داستان رو کمی مفصل نگم ، خودم وقتی داشتم درباره قذافی تحقیق می کردن دو روز تموم از اصل قضیه منحرف شدم و داستان گروگانگیری مونیخ رو دنبال کردم گفتم شاید برای شما هم جذاب باشه برگردیم به جناب سرهنگ ، از کارهای خوب قذافی گفتیم از سیاست خارجییش گفتیم حالا ببینیم کارای دیگه ای که قذافی تو کشور کرد چی بود، از همون روزای اول قذافی تکلیفش رو با مطبوعات مشخص کرد. قشنگ تمام مطبوعات رو بست و فقط چهارتاشون باز موندن که خبری جز قذافی و خدماتش چاپ نمی کردن.

همین کار هم با اتحادیه های کارگری کرد ، تمامی اتحادیه های کارگری تعطیل شد و هر نوع تظاهراتی از جانب اونا ممنوع اعلام شد. در خصوص مقابله با مخالف ها قذافی به شدیدترین شکل ممکن عمل کرد. اون از طرفداراش تو دانشگاه ها خواست تا “شورای دانشجویی انقلابی” ایجاد کنند وظیفه این شورا این بود که فرامین قذافی رو تو دانشگاه ها اجرا کنن و  همچنین “دانشجوهای مخالف انقلاب رو شناسایی کنن، این تصمیم قذافی موجب اعتراض دانشجو ها شد و تظاهرات دانشجویان ضد قذافی تو دانشگاه های طرابلس و بنغازی شروع شد ،  اعتراضاتی که در نطفه خفه شد چون پاسخ سرهنگ به این اعتراض ها زندان بود و اعدام . اعدام اونم در ملا عام فقط به خاطر مخالفت با اندیشه های سرهنگ.

تو چندین مورد دانشجوها تو دانشگاه و یا تو ورزشگاه ها جلوی چشم جمعیت اعدام میشدن. بچه ها رو از مدارس جمع میکردن میووردن تا از نزدیک اعدام ها رو ببینن و از همون بچگی اینا واسشون درس عبرت بشه، تو یکی از معروف ترین  اعدام ها تو استادیوم سرپوشیده بسکتبال وقتی صندلی رو از زیرپای یک دانشجو کشیدن طناب دار که خوب سرجاش قرار نگرفته بود باعث شد دانشجو تو هوا با حالت خفگی معلق بمونه، یهو از میون جمعیت یکی از خانم های طرفدار قذافی دوید اومد جلو و پاهای دانشجو رو کشید تا از کشته شدنش مطمئن بشه ، اسم این خانم جوون و سنگدل هدی بن عامر بود که بعد از این اتفاق مشهور شد و پست های بالای دولتی هم گرفت و حتی دو دوره هم شهردار بنغازی شد. یک شایعه ای هم بود که هنا دختر خوانده قذافی نتیجه ارتباط قذافی با ایشونه که کسی نمیتونه این موضوع رو صددرصد تایید کنه جلوتر درباره ارتباط های جنسی قذافی مفصل صحبت می کنیم.

محکومیت لیبی به کشتار توسط سازمان عفو بین الملل

بعد از این کشتارها سازمان عفو بین الملل برای اولین بار لیبی رو محکوم به کشتار و اعدام مخالف های سیاسی کرد هرچند که این محکومیت ها ذره ای تاثیرگذار نبود و قذافی سال های سال همین برخورد رو با مخالفاش می کرد. یادمون نرفته دیگه داریم درباره ده سال اول حکومت قذافی صحبت می کنیم تقریبا ۶ سال بعد از کودتا قذافی تصمیم گرفت ارتش رو پاکسازی کنه برای همین سازمان مخفی امنیت انقلاب یا بهتره بگیم سازمان اطلاعات رو تاسیس کرد و حدود ۲۰۰ افسر ارشد رو دستگیر کرد بعدش هم سعی می کرد ارتشی ها رو همیشه مشغول نگه داره و به بهانه های مختلف نیرو می فرستاد به کشورهای متحد آفریقاییش که به دیکتاتورهای مثل ایدی امین کمک کنن.

ایدی امین دیکتاتور اوگاندا بود که مثل خودش با کودتا به قدرت رسیده بود و بازم مثل خودش دشمن اسراییل بود آقای ایدی امین ۶ همسر و حدود ۵۰ تا بچه داشت و تو دیکتاتوری برای خودش نمونه ای بود اون صدها زندانی رو تو زندان های بسیار کوچیک و تنگ حبس کرده بود بعضی از زندانی هارو مینداخت تو استخری که سیم لخت برق ۵۰۰ ولت توش انداخته بود و بعد  اجساد کشته شده ها رو به خورد سوسمارهاش میداد. براورد مییشه اون حدود ۵۰۰ هزار اوگاندایی رو کشته باشه ، وقتی ایدی امین اسیر جنگ بود و داشت قدرتش رو از دست میداد قذافی ۲۵۰۰ سرباز لیبیایی رو برای کمک به اون فرستاد ولی این کمک قذافی هم کارساز نبود و بعد از این که ۴۰۰ سرباز لیبیایی کشته شدن ایدی امین با مخزنی از طلا و جواهر از کشورش فرار کردالبته قذافی بعداً از اتحاد خود با امین پشیمون شد و صریحاً از اون به عنوان “فاشیست” و “خودنما” انتقاد کرد.

تشکیل لشکر گردان های قذافی

تو مراوداتی که قذافی با کشورهای آفریقایی داشت موفق شد با پولی که داشت یک لشکری از سربازهای آفریقایی کشورهای دیگه درست کنه و اسم لشکرشم گذاشت گردان های قذافی ، اینا سربازهایی بودن که هر دستوری که قذافی میداد رو بدون چون و چرا اجرا می کردن و قذافی همیشه روشون حساب می کرد. از ارتباط قذافی با کشورهای آفریقایی گفتیم از ارتباطش با کشورهای عربی هم بگیم. یادتونه از علاقه شدید قذافی و غش و ضعفش برای جمال عبدالناصر گفتیم قذافی رابطش با دیگر کشورهای عربی رو هم سعی کرد بهتر و بهتر کنه و خیلی سعی کرد بتونه خودش رو جانشین جمال عبدالناصر کنه یعنی کسی باشه که رهبرای تمام کشورهای عربی هم دوسش داشته باشن و هم به عنوان رهبر قبولش داشته باشن،

قذافی خیلی سعی کرد بتونه جمهوری متحده عربی رو شامل کشورهای عربی منطقه ایجاد کنه و خودش رهبری اون رو بر عهده بگیره اتفاقی که البته هیچ وقت نیافتاد و هرچه دوره حکومت قذافی بیشتر میشد کشورهای عربی رابطشون با لیبی سردتر میشد بعد از این که جمال عبدالناصر مرد رابطه قذافی با جانشینش یعنی انورسادات به شدت تیره و تار شد چون انورسادات اولین رهبر یک کشور عربی بود که کشور اسراییل رو به رسمیت شناخت و دنبال صلح با اسراییل بود و قذافی میگفت انورسادات مغزش درست کار نمیکنه. حتی شایع شده بود که برای قتل سادات ۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرده در نهایت هم گروه جهاد اسلامی مصر انورسادات رو ترور کرد.

از این گروه جهاد اسلامی مصر به سادگی نگزریم دو نفر از اصلی ترین کسانی که تو ترور انورسادات دست داشتن رو احتمالا خیلی از ما میشناسیم یکیشون آقای خالد اسلامبولیه که یکی از خیابون های بزرگ تهران به نامشه البته مردم به این خیابون خیابون وزرا هم می گن آقای خالد اسلامبولی بعد از ترور انورسادات دستگیر و اعدام شد. نفر بعدی خیلی مهم تره اقراق نکردم اگه بگم ایشون کسی بود که مسیر زندگی همه مردم دنیا رو تغییر داد. دکتر ایمن الظواهری مغز متفکر گروه القاعده ، طراح حملات ۱۱ سپتامبر به برج های دوقولو آمریکا . ایمن الظواهری تو جریان ترور انورسادات دستگیر شد رفت زندان و کمی بعد به راحتی از زندان درومد رفت کنار بن لادن گروه القاعده رو تشکیل داد و بعد از بن لادن اون سال ها رهبر گروه القاعده بود. پاکستان چند ماه پیش اعلام کرد که الظواهری تو حمله هوایی آمریکا کشته شده ولی خبر صد در صد تایید نشد . این درحالیه که آمریکا ۲۵ میلیون دلار جایزه نقدی گذاشته ، برای اطلاعاتی که به دستگیری یا کشته شدن اون منجر بشه. در هر صورت این داستان اختلاف قذافی با مصر و چند کشور همپیمان مصر بود ولی داستان اصلی که باعث شد قذافی به طور کلی از جانب خیلی از کشورهای عربی طرد بشه ماجرای دیگه ای بود. داستان گم شدن یا بهتره بگیم ربوده شدن

امام موسی صدر

امام موسی صدر کی بود؟ مطمئنا همه ما تا الان اسم ایشون رو شنیدیم ولی خود من تا قبل از این که سراغ این اپیزود برم فکر میکردم ایشون لبنانیه چون رهبر شیعیان لبنان بود ولی بعد متوجه شدم امام موسی صدر ایرانیه و تو قم بدنیا اومده وقتی دروس دبیرستانش رو تمام کرد ، به عنوان اولین روحانی دانشجو وارد دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق اقتصادی لیسانس گرفت تو ۳۱ سالگی به دعوت رهبران شیعه لبنان به اون کشور سفر کرد و مابقی عمرش رو بیشتر در لبنان بود و کم کم اسمش به عنوان رهبران شیعیان لبنان شنیده میشد و نقش پررنگی تو حوادث سیاسی ایران و لبنان و کشورهای منطقه داشت، قذافی با امام موسی صدر اختلاف داشت علت اختلاف هم یکی در خصوص اظهاراتی بود که قذافی تو جمع خصوصی و در حضور صدر راجع به شیعیان کرده بود و صدر هم پاسخش رو داده بود و این گفتگو به جنجال کشیده شده بود جدای از این هم قذافی از شیعیان لبنان انتظار داشت مبارزات خشن تری علیه اسراییل داشته باشند و صدر با سیاست های قذافی مخالف بود و حتی وقتی یکبار امام موسی صدر از قذافی انتقاد کرد قذافی گفت شاه قبلی لیبی موسی صدر رو رهبر شیعیان لبنان کرده وصدر از اسراییل دستور می گیره.

بریم جلوتر سال ۱۹۷۸ امام موسی صدر در آخرین مرحله از سفرهاش به کشورهای عربی به دعوت قذافی به همراه دو نفر از دوستاش وارد لیبی شد و تو فرودگاه طرابلس وزیرخارجه لیبی ازش استقبال کرد و در سوییت هتل الشاطی تو طرابلس مستقر شد اونجا با قذافی دیدار کرد و طبق برنامه قبلی قرار بود صدر تو جشن های انقلاب لیبی شرکت کنه ولی دیگه هیچ خبری ازش نشد دولت قذافی گفت صدر و همراهانش با هواپیمای شخصی رفتن ایتالیا ولی کشور ایتالیا این موضوع رو کاملا تکذیب کرد هرچه قدر هم به قذافی فشار آوردن که بگو چه بلایی سرش آوردی هیچ حرفی نزد که نزد البته که تمام رهبرای عربی از جمله یاسر عرفات و حسنی مبارک گفتن قذافی اونو دستگیر کرده و با توجه به خصومتی که باهاش داشته تو زندان شکنجش میده و صدر تا چند سال بعد از دستگیری هم تو زندان های مخوف قذافی زندانی بوده . با تمام این تفاسیر حتی بعد از مرگ قذافی هم مشخص نشد دقیقا چه بلایی سر صدر و همراهانش اومده ، اما انعکاس این ماجرا تو دنیای عرب باعث شده اکثر غریب به اتفاق کشورهای عربی رابطشون با قذافی شکرآب باشه ،  و پروژه جمهوری متحد عربی که قذافی تو سر داشت با این اتفاق کاملا شکست خور این در حالی بود که قذافی تو کتاب جغرافیا دانش آموزها، مرزهای بین کشورهای عرب زبون رو برداشته بود و داشت رویاهاشو با بچه ها به اشتراک میزاشت.

کتاب تاریخ بچه ها هم از زمان روی کار اومدن قذافی شروع میشد، انگار لیبی قبل از قذافی وجود نداشته قذافی حتی بچه های مدرسه رو مجبور می کرد کتاب خودش رو از حفظ باشن ، (کتاب خودش به نام کتاب سبز که قبل تر یک اشاره ای هم بهش کردیم )بچه ها مجبور بودن کتاب سبز رو حفظ باشن چون قذافی اعتقاد داشت کتاب سبز حاصل سال ها مطالعه و تحقیقات منه و این کتاب راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلاله میگفت کتاب سبز من یک انجیله یک انجیل جدید و من تو کتابم تمام مسائل بشر و جهان را حل کردم.

کتاب سبز قذافی

ما برای بررسی آخرین موضوع تو این اپیزود میخواییم بریم سراغ کتاب سبز قذافی همین اول باید بگم که حجم این کتاب بسیار کمه و نسخه فارسی کتاب سبز تو ایران  تحت عنوان (کتاب سبز مرگ سرخ ) چاپ شده ، البته نصف  این کتاب درباره زندگی قذافیه و نصف دیگش ترجمه کتاب سبزشه. یکبار یک خبرنگار زن ایتالیایی داشت باهاش مصاحبه می کرد و سوالای مختلف ازش میپرسید قذافی هم همش اصرار داشت که چرا از کتاب سبز من سوالی نمیپرسید خانوم خبرنگار بهش میگه : برای کتابتون چقدر وقت گذاشتید قذافی جواب میده میگه سال ها روی تاریخ بشریت جنگ های گذشته تعمق کردم و خیلی روی این کتاب کار کردم خانوم خبرنگار کتاب رو میگیره دستش یک نگاهی بهش میکنه میگه ولی این کتاب خیلی کوچیکه قوطی موژه مصنوعی من از کتاب شما بزرگ تره.

بریم ببینیم سرهنگ تو کتابش چی گفته:

«خیلی ها میگن اسم کتاب رو قذافی به تقلید از مائو رهبر انقلاب کمونیستی چین گرفته ، مائو اسم کتابش رو گذاشته بود کتاب کوچک سرخ و قذافی هم اسم کتابش رو گذاشت کتاب سبز ، دلشم نیومد کلمه کوچک رو تو عنوان کتابش بزاره»

مهمترین موضوع کتاب راجع به وضع قوانین و شیوه حکومت بر مردمه، یادتونه قذافی اول گفت قوانین کشور باید برپایه قوانین شرع و اسلام باشه ولی چندسال بعد از این تصمیمش پشیمون شد چون بعضی از نظراتش برخلاف قوانین اسلام بود مثلا در خصوص حق حاکمیت ،قذافی تو کتاب گفته هیچکس حق ندارد مالک خونه ای باشه بجز خونه ای که داره توش زندگی می کنه در خصوص زمین هم همینطور شما تا زمانی که روی زمین کشاورزی کار می کنی میتونی زمین رو برای خودت داشته باشی اگه نه که دیگه زمین مال خودت نیست باید بدی کس دیگه ای روش کار کنه ، قذافی اینطوری میخواست تعادل و اعتدال رو برقرار کنه.

در خصوص کشورداری هم اولا دموکراسی رو به کلی گذاشت کنار،تو کتاب میگه دموکراسی یک سیستم دیکتاتوریه و انتخابات یک نیرنگه.اون تو کتابش نوشته، نمیشه که تو انتخابات شما با ۵۱ درصد بتونی بر ۱۰۰ درصدمردم حکومت کنی پس اون ۴۹ درصد بقیه چی؟ در خصوص احزاب هم گفته نمیشه که یک حزب مثلا ۱۰۰۰ عضو داشته باشه و فقط یک نفر که رییس حذب باشه صحبت می کنه و بقیه مثل خر فقط گوش کنن. نماینده ها هم همینطور، نمیشه که یک نماینده به جای کل افراد یک شهر بیاد صحبت کنه . می گفت اصلا دولت و جمهوری نباید وجود داشته باشند و مردم تحت نظر کمیته های عمومی خلق باید خودشون سرنوشت خودشون رو رقم بزنن بعد هم یک راهکار هچل هفتی داد که نتونست حتی تو خود لیبی هم اجراش کنه.

در خصوص دین هم تو کتاب نوشته حکومت مناسب اونیه که هر ملتی باید یک دین داشته باشد چون اگه به شکل دیگر باشد ناهنجاری به بار میاد. استاد در خصوص ورزش و استادیوم رفتن هم تو کتاب حرف زده و گفته ورزش عمومی برای توده هاست برای سلامتی خوبه و حق همه خلایق است ولی هزاران نفری که میرن ورزشگاه هارو پر میکنن آدمای احمقی هستند که خودشون نتونستند اونو انجامش بدن و حالا دارن برای قهرمان هاشون هورا میکشن و همینطور برای تاتر و سینما هم فرمودند یک مشت آدم علاف میان سالن ها رو پر می کنن. خوب کتاب سبز بیشتر از این ارزش زمان گذاشتن نداره و کار ما هم باهاش فعلا تمومه.

استعفای قذافی از تمام عناوین دولتی

رسیدیم اواخر دهه ۷۰ الان زمانیه که قذافی به طور رسمی از تمام عناوین دولتی استعفا داده و خودش رو فقط رهبر انقلاب و رییس نیروهای مسلح میدونه در حالی که ما میدونیم اینطور نبوده و استعفا فقط ظاهر ماجرا بوده و تصمیم اول و آخر رو تو لیبی فقط خودش داره میگیره. قذافی فعالیت احزاب رو متوقف کرده مطبوعات کامل دستشه حتی به روحانیون مذهبی هم اجازه حرف زدن نمیده ، رابطش با دنیای عرب به هم خورده و رویای جامعه متحده عربی رو بایدبرای همیشه فراموش کنه ، همه جا جلوی اسراییل ایستاده ، ثروت بسیار زیادی بدست اورده ، مخالف هاش رو قلع و قم کرده . یک روز تصمیم میگیره جامعه طرابلس رو مدرن کنه اولین کاری که میکنه دستور کشتن تمام شترهای طرابلس رو میده جوری که بوی تعفن همه جارو میگیره، و یه روز دیگه میگه مردم باید با سنتشون زندگی کنن و قوانین باید سنتی و شرعی باشه بعدش هم ادعا میکنه لیبی تنها کشور جهانه که مردمش می تواند مدعی شوند حاکمیت در دست خودشونه .

تو قسمت بعد از حرمسرای قذافی، از گارد ویژه محافظین مخصوصش به نام گارد آمازونی ها  که همشون خانم های مجرد بودن، از یکی از مخوف ترین زندان های تاریخ به نام زندان ابوسلیم ، از انفجار هواپیمای آمریکا توسط قذافی ، از بهار عربی و خیلی موضوعات دیگه صحبت می کنیم. یادتون باشه اپیزود بعدی اصلا و به هیچ عنوان مناسب بچه ها نیست.

پربازدیدترین مطالب:
مطالب تکمیلی بیشتر در:
پرطرفدارترین اپیزودها
همکاری با ما
و شرایط اسپانسرشیپ
حمایت از پادکست
برای دوست‌داران و حامیان رخ